لبخند خارجي
جك
درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید

پيوندها
بهترين پايگاه موسيقي ايران
دنیای شیرین انگلیسی
همه چیز
چمنزار بي پايان
کیت اگزوز
زنون قوی
چراغ لیزری دوچرخه

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان لبخند خارجي و آدرس 4smile.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.









ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 2
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 12
بازدید ماه : 231
بازدید کل : 7995
تعداد مطالب : 32
تعداد نظرات : 8
تعداد آنلاین : 1

Alternative content


نويسندگان
alireza

آخرین مطالب
<-PostTitle->


 
دو شنبه 30 خرداد 1390برچسب:, :: 11:17 :: نويسنده : alireza
 


There was a farmer who grew watermelons. He was doing pretty well, but he was disturbed by some local kids who would sneak into his watermelon patch at night and eat his watermelons.

After some careful thought, he came up with a clever idea that he thought would scare the kids away for sure.
He made up a sign and posted it in the field. The next night, the kids showed up and they saw the sign which read, "Warning! One of the watermelons in this field has been injected with cyanide."

The kids ran off, made up their own sign and posted it next to the farmer's sign. When the farmer returned, he surveyed the field. He noticed that no watermelons were missing, but the sign next to his read, "Now there are two!"

كشاورزی بود كه هندونه می كاشت و تو این كار خبره بود.اما شب ها بچه های محل دزدكی میومدند هندونه هاشو می كندند ومی خوردند

كشاورز كمی فكر می كنه و فكر خوبی به ذهنش می رسه .تصمیم می گیره كه بچه ها را كمی بترسونه بنابراین تابلویی توی مزرعه می زنه به این عنوان كه

 

هشدار

 به یكی از هندونه ها این مزرعه سم آرسنیك تزریق شده است

 

روز بعد كشاورز می بینه هیچ كدوم از هندونه هاش كم نشده ولی بچه ها یك تابلو كنار تابلو ی او زدند به این عنوان كه

حالا دو تاش

با عضو شدن در خبرنامه ی ما
جك های جدیدانگلیسی همراه با ترجمه آن را
از طریق ایمیل دریافت كنید

 
پنج شنبه 26 خرداد 1390برچسب:, :: 10:39 :: نويسنده : alireza

كودن ترین بچه
A young boy enters a barber shop and the barber whispers to his customer, "This is the dumbest kid in the world. Watch while I prove it to you."
The barber puts a dollar bill in one hand and two quarters in the other, then calls the boy over and asks, "Which do you want, son?"
پسربچه ای وارد یك سلمانی شد.سلمونیه به مشتریش میگه

این كودن ترین بچه دنیاست نگاه كن بهت ثابت می كنم

سلمونیه یه یك دلاری میذاره تو یه دستش و دو تا 25 سنتی

تو دست دیگش و صدا پسره میزنه و میگه :كدومش رو می خواهی پسر
The boy takes the quarters and leaves. "What did I tell you?" said the barber. "That kid never learns!"
پسر 25 سنتی ها را بر میداره و میره

: سلمونیه به مشتریش میگه

دیدی چی گفتم اون پسر هیچ وقت یاد نمی گیره
Later, when the customer leaves, he sees the same young boy coming out of the ice cream store. "Hey, son! May I ask you a question? Why did you take the quarters instead of the dollar bill?"

بعد مشتری میاد از آرایشگاه بیرون كه همون پسر را می بینه

كه ازبستنی فروشی داره میاد بیرون

هی پسر یه سوال دارم چرا تو 25 سنتی ها را به جای یك دلاری برداشتی

The boy licked his cone and replied, "Because the day I take the dollar, the game is over!"
پسردر حالی كه بستنی را لیس می زنه میگه

به خاطر اینكه روزی كه من اسكناس یك دلاری را بردارم بازی تمام است

 

صفحه قبل 1 صفحه بعد